رمان آرزوهای گمشده
-
رمان آرزوهای گمشده پارت آخر
تنهایی و خلوت، آن هم در مکانی که هیچ آدمی جز ما حضور نداشت، برای او بهترین فرصت بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 49
زمان خیلی حسود بود؛ وقتی کنار عزیزانت غرق خوشی و شادی بودی، دقیقه و ثانیههایش میدویدند و خیلی زود…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 48
دکترش گفته بود به هیچ عنوان سعی نکنیم به او بقبولانیم که فکر یا عملش اشتباه است؛ زیرا فقط…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 47
وقتی بیدار شدم، کمیل کنارم نبود. سریع لحاف را کنار زدم و روی تخت نشستم. گوشیام را از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 46
نسا ظرف شیرینی را روی میز گذاشت و سمت راستم نشست. با گذشت سه ماه از تصادفش، هنوز آرام…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 45
از فکر اینکه شاید هیچ وقت فرصتی دست ندهد که او و نسا کنار هم قرار بگیرند دلم گرفت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 44
به کم قانع نبود. دلش میخواست همین لحظه شهد شیرین تن آمال را یک نفس سر بکشد. دوباره به…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 43
به لبانش طرح لبخند زد و سفرهی یک بار مصرف را روی زمین پهن کرد: –مدیونتم اگه یه واو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 42
جلوی آینهی کنار اتاقمان نگاهی به سر وضعم انداختم و بعد از اطمینان از موجه بودن لباسم و خوب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 41
با زبان بدنم نمیتوانستم آنطور دلم میخواهد، راحت و بیپروا، دست احساساتم را برایش رو کنم، زبان سرم هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 40
صدای آرام لحن نوازشگرانهاش دلم را قلقک داد: –پس همونه چسبید تنگ دلم! با لحن مظلومانهای ادامه داد: –برو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 39
یه دختر فوقالعاده ساده و مهربون، از همون روز اول باهاش ارتباط گرفتم و دوست شدیم، کاشانی بود، اما…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 38
لبخندش را وسیع کرد و ادامه داد: –یه چیزی بگم بهم نمیخندی؟ خنده؟! چه میدانست نگاه امیدوار و لبخندش چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 37
صادق برای ادارهی کارخونه بدون بابات و هادی فلجه، اصل کارها رو این دو تا انجام میدادن و چم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آرزوهای گمشده پارت 36
مکثی کرد و با حفظ اخمش به روش خودش اجازه صادر کرد: –فقط دلم میخواد چرت و پرت بگی…
بیشتر بخوانید »