رمان
-
رمان پسرخاله پارت 60
چشمامو به آرومی باز کردم و نگاهی به دور و اطراف انداختم. تا چند لحظه ی اول گیج و…
بیشتر بخوانید » -
رمان خان پارت 108
🌸گلناز خیلی ناراحت بودم نگاهش کردم و گفتم گلناز: این زنه… همین خانوم دکتر… این… این شوهرش مرده… نازگل:…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 59
تا اینو گفتم در کسری از ثانیه پتو کناررفت و با اون صورت برافروخته از خشمش بهم خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان نیهان پارت 32
*نیهان ماسک رو به صورتم زدم و نزدیک درب اتاق شدم. آب دهنم رو قورت دادم و دستگیره رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 67
ازش خداحافظی کردم و رفتم خونه . *** ساعت هفت بود . هنوز به مامانینا هیچی نگفته بودم .…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 58
آهسته و زمزمه کنان باخودش لب زد: “مسخره ی پسر ندیده” دوباره سرمو کج کردم و با گرفتن…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 57
یکی از بالشهای سفید رو برداشت و گذاشت روی زمین که همونجا بخوابه…. چرخیدم و بهش نگاه کردم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان خان پارت 107
🌸گلناز دکتر شیرین رفت پیش خواهرم و من اونجا پا رو پا انداختم و با دقت این طرف و…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 56
فورا رو تخت دراز کشیدم و پتورو انداختم رو تن خودم. عین اسکلا فکر میکردم زیر پتو جای…
بیشتر بخوانید » -
رمان نیهان پارت 31
*حسام نه گریه ام می اومد نه عذابی حس می کردم. عجیب بود که قلبم تهی شده بود فقط…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 66
با همون اعصاب خراب رفتم اتاقم . درو بستم و نشستم رو صندلیم . تو ای هیر و ویری…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 55
چپ چپ نگاهم کرد و بعد هلم داد یه ور تا از سر راهش کنار برم.قدم زنان به…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 54
خشمگیتر از قبل پرسید: -سلامت بخوره تو سرت گفتم اینجا چیکار میکنی! اوه اوه.اونقدر عصبانی بود که نمیشد حتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان خان پارت 106
🌸گلناز گلناز: مامان… آخ مامان… آخه چرا… چرا این دختر عاقل نمیشه الکی الکی داره زندگیشواز هم میپاشه… خب…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 53
حرف از کار که زد هیجان زده شدم چون حس میکردم تنها چیزی که بهش احتیاج دارم و…
بیشتر بخوانید »