رمان آخرین سرو
-
رمان آخرین سرو پارت آخر
نفسم از بند زندان سینه ام رها شد.سنگینی باری که از مدت ها پیش بر روی قلبم وجود داشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 47
عطر سرو ! عطر سروها ! _وای خدای من، بهادر نکنه راه رو اشتباه اومده باشیم!نکنه ناخواسته وارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 46
آمنه در پوست خودش نمی گنجید. همانطور که به سرعت آماده ی رفتن بود مرتب غر می زد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 45
یک بار دیگر دردی مهلک در بطنم پیچید. بی اختیار دستم را روی شکمم گذاشتم و از قعر وجود…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 44
آن روز یک بار دیگر هوس پروانه شدن به سرم زد. رفتم وسط باغچه کنار تک سروی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 43
– آره یه شیش هفت ساله ی فضول که با خبرچینی هاش اونم فقط به خاطر اینکه منو رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 42
امن ترین نقطه ی دنیا آغوش مادر است او که باشد حتی اگر اندازه ی تمام دنیا غم داشته…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 41
چهار روز تمام در بی خبری مطلق باز با خود فکر می کردم که آیا این منم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 40
– سهیلا تو بهم بگو الان باید چیکار کنم؟ -صبر ماهی جونم، فقط صبر کن. – نمی تونم سهیلا.کاسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 39
مثل طفلی ناآرام که برای به پایان رسیدن شب و رسیدن فردا انتظار می کشید تا بالاخره در…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 38
روي نيمكت كهنه و زنگ زده پارک نشسته بودم و آرام و بی صدا بازی چند پرنده را…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 37
مرد خوب من خیلی زودتر از همیشه بیدار شده بود. اولین روز كاري اش را شروع مي كرد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 36
دنیایم آنقدر متفاوت شده بود که در عین تفاوت و بی آلایشی، هرگز یادم نمی رود زمانی را که سرو…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 35
به سرعت بازگشتم. هنوز وجودم پر از احساسی ناب ناب بود. حرف های قشنگ سرو، نوید شروع یک زندگی ساده…
بیشتر بخوانید » -
رمان آخرین سرو پارت 34
برای بخشش بی حدش سخاوت بی اندازه اش پر پر شدم !گفتم : _ نه معامله باید حلال باشه ؛یا…
بیشتر بخوانید »