رمان اکالیپتوس
-
رمان اکالیپتوس پارت 7
در اتاق را با احتیاط بستم کمی صبر کردم و با نشنیدن صدای گریه آلا با خیال راحت حرکت…
بیشتر بخوانید » -
رمان اکالیپتوس پارت 6
خلاصه و مفید برایش از هفته ای که گذرانده بودم گفتم دوباره در آغوشم گرفت و گفت شانس آورده…
بیشتر بخوانید » -
رمان اکالیپتوس پارت 5
با رفتن شاهرخ خان و لوکان با خالد و مادرش تنها شدم لحظه آخر غمزه خودش را مهمان شاهرخ…
بیشتر بخوانید » -
رمان اکالیپتوس پارت 4
به دستور شاهرخ خان لباس خیره کننده ای پوشیده و به پیشواز مرگ میرفتم ! روی تخت نشستم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان اکالیپتوس پارت 3
بارها مواد جابه جا کردم … محموله و جنس های قاچاق تحویل گرفتم … چندین بار به دستور سلمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان اکالیپتوس پارت 2
کم کم خورشید غروب می کرد و هوا تاریک تر می شد تمام بدنم گرفته بود و پای راستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان اکالیپتوس پارت یک
همانطور که دستانم را جیب سویشرت ارتشیم فرو کرده بودم به اطرافم نگاهی انداختم برای بار چندم سرمو بلند…
بیشتر بخوانید »