رمان هلما و استاد ب تمام معنا
-
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 74
چشمامو بسته بودم و خودمو زیر پتو قایم کردم . یه ربع بعد آریا با دوتا لیوان بزرگ اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 73
_یعنی منم اینطوری دوست داری ؟ از اینکه آریا خودشو با آش مقایسه میکرد خنده ام اومد . بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 72
رفتم جلو آینه و برای آخرین بار خودمو برانداز کردم . ظاهرم تقریبا خوب بود . این دفعه عادی…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 71
با پونه داشتیم میرفتیم دانشگاه . از کنار پارک رد میشدیم که گفت : راستی تو تاحالا این پارک…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 70
از خونه زدم بیرون و رفتم سر کوچه . آریا تو ماشینش بود ، تا منو دید دست تکون…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 69
سرمو گذاشتم رو میز و چشمامو بستم . یاد حرف متین میوفتادم که گقت جنازه آریا رو میفرسته جلو…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 68
*** ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه بود . کلاسم یه ربع دیگه شروع میشد . یه ماشین گرفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 67
ازش خداحافظی کردم و رفتم خونه . *** ساعت هفت بود . هنوز به مامانینا هیچی نگفته بودم .…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 66
با همون اعصاب خراب رفتم اتاقم . درو بستم و نشستم رو صندلیم . تو ای هیر و ویری…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 65
_سلام استاد خوب هستین ؟ خواهش میکنم این حرفا چیه . نه نیازی به عذر خواهی نیست . من…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 64
یکم که گذشت حرف پونه تموم شد و اومد پیشم . تا منو دید گفت : به به عروس…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 63
تا آخر کلاس زورکی تحملش کردم . هروقت کسی میزد تو برجکش اینجوری میشد . ولی امکان نداشت من…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 62
هیچکس مخصوصا من توقع همچین کاری از آریا نداشتیم . من که هم شوکه شده بودم هم ذوق مرگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 61
_یوقت کسی بیرون دانشگاه نبینه شما رو . شر میشه واستونا ، از من گفتن بود. یه چش غره…
بیشتر بخوانید » -
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 60
از ماشین پیاده شدم و برای آریا دست تکون دادم . رفتم شرکت و به یلدا سلام کردم. بعد…
بیشتر بخوانید »