خودمو پرت کردم روی تخت و پتو رو تاروی صورتم بالا آوردم. میخواستم تا همیشه زیر همون پتو بمونم…
بیشتر بخوانید »سلام دوستان ادمین سایت چشماشو عمل کرده پارت گذاری سه چهار روز دیگه انجام میشه.
بیشتر بخوانید »با پونه داشتیم میرفتیم دانشگاه . از کنار پارک رد میشدیم که گفت : راستی تو تاحالا این پارک…
بیشتر بخوانید »نمیدونم چرا از همین حالا روش حساس شده بودم و تمام حرکات و رفتارش رو زیر نظر داشتم. چون…
بیشتر بخوانید »جعبه کادویش را از میز برداشت و به طرفم آمد. – جا گذاشتی. با شرمندگی گفتم: – ببخشید، با…
بیشتر بخوانید »اضطراب اینو داشتم که مبادا سر میز شام یاسین رو ببینم.کلا ترس مواجه شدن باهاش تو سرم بود…
بیشتر بخوانید »زبانش را روی لبش کشید و گفت: – فقط یه تفریح کوچولو. به هردومون خوش میگذره. زیر پوستش یک شغال…
بیشتر بخوانید »وای! داشتم گُر میگرفتم.بدون اینکه بقیه ی حرفهاش رو بشنوم خیلی سریع و بدو بدو از اتاقش زدم…
بیشتر بخوانید »سالی یک کوله پشتی، پریچهر یک تاب و دامن جین کوتاه و اما بابک یک کارت هدیه که شک…
بیشتر بخوانید »بهش خیره شدم.به چشمهای خوش رنگش.به صورت جذابش و بعد پرسیدم: -چرا واسه تو مهمنیست ؟ واسه چند…
بیشتر بخوانید »بدون اینکه حرفی بزنم و چیزی بگم جلو و جلوتر رفتم تا رسیدم به تختش. دو سه بار پشت…
بیشتر بخوانید »از خونه زدم بیرون و رفتم سر کوچه . آریا تو ماشینش بود ، تا منو دید دست تکون…
بیشتر بخوانید »نگاهم رو به نگاه دریده اش گره زدم آب دهنم رو به سختی قورت دادم و زمزمه کردم: چه…
بیشتر بخوانید »کف دستهامو به هم مالیدم و پاهام تکون دادم و با کشیدنشون روی زمین سعی کردم گل و…
بیشتر بخوانید »*پنج روز بعد* کلاس که تموم شد، بلند شدم وسایلم رو برداشتم که بزنم بیرون. تو این چند رور…
بیشتر بخوانید »