رمان دروغ شیرین
-
رمان دروغ شیرین پارت آخر
اینبار نگام کرد… بارون کل صورتمو خیس کرده بود. به مسیری که اومده بودیم نگاه کرد… خیلی از خونه دور…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 10
. چون به فلفل زیاد عادت داشتم کل قسمت جلویی ظرفو پر فلفل کردم. آرتام بلند گفت: – آناهید… از…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 9
– از اولم نبودم… – پس الکی این همه منت کشی کردم. خندیدم و دستشو کشیدم تا بریم پیش بچه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 8
– یه جای داغون تر. از این کله پزی هایی که قدیمیه. نوشابه شیشه ای میدن. آب کله پاچه رو…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 7
-کجایی؟ -چیزی شده پری؟ -آناهید کجایی؟ -من یا کاوه تو پارکم… -با کی؟ -با کاوه…چی شده؟ چرا نفس نفس میزنی؟؟؟؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 6
– اصلا تو این ساعت اینجا چی کار میکنی؟ وایستا ببینم، نکنه شیفتتو عوض کردی. – چه عجب یادتون اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 5
-اینطوری خوبه؟ -اوهوم. -ولی مگه نمیخوای کاوه رو عصبانی کنی. با آوردن اسم کاوه نگاهی بهش انداختم. هرچند نور ها…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 4
-حالا که تنهاییم اسمشو بگو. -خیلی خب. سعیمو میکنم. تقه ایی به در خورد و پشت سرشم صدای هیراد اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 3
-بخشید که باعث زحمتتون شدم. -خواهش می کنم…سوار شو. حسابی خیس شدی. دوباره ازش تشکر کردم و سوار شدم .…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت 2
-چرا داری منو روشن میکنی؟ -چون وقتی خواست باهات شوخی کنه مثل جن زده ها برخورد نکنی. خواستم جوابشو بدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دروغ شیرین پارت یک
ماشینو پارک کردم. دوست ندارم پیاده شم. فضای تاریک و سکوت پارکینگ بهم آرامش میده. چه روز مزخرفی بود دیگه…
بیشتر بخوانید »