رمان پسرخاله
-
رمان پسرخاله پارت 94
مکث کردم.زل زدم تو چشمهاش….. تو چشمهایی که یه زمان بدجور خاطرشون رو میخواستم اما حالا……حالا دیگه نه!…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 93
بدون اینکه چیزی به کسی بگم از اتاقم زدم بیرون که هرچه زودتر از این فضای منحوس دور و دور…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 92
نذاشت حرفم رو کامل بزنم چون پرید وسط جمله ام و با تحکم گفت: -حرف اضافه موقوف. میخوام قول…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 91
سرمو بردم زیر پتو و پناه بردم به دنیای تاریکی و سیاهی که به دنیای بیخبری شباهت زیادی داشت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 90
سرش رو برگردوند سمتم و با عصبانیت داد زد: -خفه شووووو دختره ی عوضی! من اگه تا الان…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 89
قدم زنان نزدیک که شد دست به سینه ایستاد و گفت : -بله داره…من دلمنمیخواد کسی از نامزدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 88
دوربین رو زوم کرده بودم رو گلی که تازه شکوفه داده بودم.اونقدر خوشگل بود که نتونستم بیخیال گرقتن…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 87
یاسین تکیه اش رو داد به دیوار و من هم تو فاصله چندقدمیش ایستاده بودم و نگاهش میکردم. وقت…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 86
رو نیمکت دراز کشیده بود و سرش رو گذاشته بود روی پاهام. انگشتهام رو نوازشوار لای موهاش کشیدم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 85
اون رفت سمت بوفه و من همون حوالی شروع کردم قدم زدن. نفس عمیقی کشیدم و نگاهی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 84
روی صندلی نشسته بودم و به حرفهای استاد گوش میدادم و همزمان نکاتی که میگفت رو یادداشت برداری میکردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 83
چشمهامو خیلی آروم باز کردم و به اولین چیزی که نگاه کردم صورت آروم یاسین بود. اگه بگم این…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 82
لبخند زد.تماشاش کردم تا ببینم چیکار میخواد بکنه.یه کوچولو خودش رو بلند کرد و بعد به آرومی خیمه…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 81
دستمو گرفت و به آرومی به دهنش نزدیک کرد و با بوسیدنش گفت: -چقدر خوبه که موندی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسرخاله پارت 80
خوابم گرفته بود. خواب خواب که نه ولی چشمام سنگین شده بودن.تقریبا هم مطمئن شده بودم اون قرار…
بیشتر بخوانید »